NaZaNiN jOoN
عـــشق تو

 

 عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا
شوخی بود !
حالا… تو بی تقصیری! خدای تو هم بی تقصیر است!
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم…!

 

 

 

 دیدگانت را
نبند…!
نگاهت را
ندزد…!
تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم،
از گوشه چشمهایت تلاوت می شود

 

 

 

با خواب من چه کار داری؟
تویی که
تو روز روشن
خودت را از من دریغ می کنی…

 

 

 

سر به گوش من بگذار
و آرام بگو :
دوستت دارم…
از چه می ترسی ؟!
فردا دوباره میتوانی انکار کنی…!

 

 

 

 کــاش مـیدانستــــم
حکمــــت ایــــن روزگـار چـیست،
کـه روز بــه روز
تـو یـوسـف تــر مـیشـوی و مـن یـعــقــوب تــر!!؟

 

 

 

هر آهنگی که گوش میدهم
به هر زبانی که باشد
بغضم را میشکند…
نمی دانم…
بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است…!

 

 

 

من از درد
خاموش می شوم…
 درد تو در من خاموش نمی شود اما…

 

 

 

مـی خواستم بمانم، رفتم. می خواستم بروم، ماندم.
نه رفتن مهم بود و نه ماندن…
مهم
من بودم
که نبودم…!

 

 

 

حســــــرت!
یعنی رو به رویــــــــم نشسته ای
و باز خیســـــی چشمـــانـــم را،
آن دستمال خشک بی احساس پاک کنـــــد
حســــــرت!
یعنی شانه هایت دوش به دوشـــــــم باشد
اما نتوانــــم از دلتنگی به آن پناه ببـــــــرم
حســــــرت!
یعنی تــــو که در عین بـــــــــودنت
داشتنت را آرزو می کنــــــــم…!
 

 

 

 

 

به یادگار ساعتی بر دست ات بسته ام…
که یادت نرود!!
چقدر زمان باید بگذرد…
تا یکی مثل من دوباره عاشق یکی مثل تو شود

 


 

تمام اسپند های دنیا را نذر ِ دوباره دیدنت
می سوزانم…
تا دودشان در چشم خودم برود
و باز هم بهانه ی اشک هایم باشد.

 

 

 

هرچقــدر هم که زمین گرد باشد…
ما دیگر هیچ کجا به هم نخواهیم رسید!!
پس بچـــرخ تا بچــــرخیم…

 

 

 

می دانی چرا دوستت داشتم ؟؟
چون در آن زمان مترسکی بیش نبودم
که به دوستی با کلاغ هم رضایت داشت

 

 

 

برف نگرانم نمی‌کند
حصار یخ رنجم نمی‌دهد
زیرا پایداری می‌کنم
گاهی با شعر
و
گاهی با عشق
که برای گرم شدن
وسیله‌ی دیگری نیست
جز آنکه
“دوستت بدارم”

 

 

 

 

خوش به حالِ تو ؛
که عاشق نشدی!!
تا بسوزی در عذاب ِ گفتن ِ یک شعر کوتاه…
برای معشوقه ای که گوشش بدهکار نثر های تو هم نبود

 

 

 

دلم برای قدیم های یک نفر تنگ شده… این آدم جدید، دیگر دل مرا تنگ نمی کند…

 

 

 

یه جایی هست که دیگه کم میاری…
از اومدنا؛ رفتنا؛ شکستنا!
جایی که فقط میخوای یکی باشه،
یکی بمونه نره واسه همیشه کنارت بمونه…
من اونجام…!!!

 

 

 

‎من به تو بستگی دارم, حال من را از خودت بپرس

 

 

 

سال هاست
تو رفته ای
و تا هنوز
از کوچه های دلم
صدای گریه می آید !
دلی…
که بر سر راهش
گذاشتی!

 

 

 

نذر کــَـــردم
سفره ای پهــن کـُنم
از حـرف های نگفتــه ی دلم…
اگــــر برگــــــردی

 

 

 

می گویند هر رفتی… آمدی دارد،
یادت باشد رفتی
ولی نـــیامدی !!

 

 

 

تقدیر را خود رقم میزنم
ازکنارم هرچه تنهایی هست
بر میدارم
تورا جایشان میگذارم

 

 

 

به شانه های تو اعتباری نیست
که این تکیه گاه ناامن
همیشه جایی که نباید
می‌لغزد‌…

 

 

 

سیر شده ام بس که
از آدمها زخم خورده ام
خدا خیرتـــــــــــــان دهد
به من محبت دروغین تعارف نکنید من سیــــــــــرم



نظرات شما عزیزان:

فرزاد
ساعت23:53---19 اسفند 1391
زنیکه چرا آپ نمیکنی؟

فرزاد
ساعت23:28---12 اسفند 1391
تو که هیچ رقمه یاده ما نمیکنی ولی بدون به یادتیم خوب مینویسی عزیزم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,17:50به قلم: نازنین جوون ™